در اتاق باز شد و با کمال تعجب دیدم شهید ابراهیم هادی است..
28 شهریور 1394
شخصی می گفت:
عاشق شهید ابراهیم هادی بودم،یعنی دیوانه اش بودم.دیوانه مرام و مسلکش،تقوا و معنویتش.همیشه آرزو داشتم او را ببینم و از نزدیک باهاش حرف بزنم، اما صد حیف که شهید بود شهید..
یه وقتی قضایا دست به دست هم داد تا در خونه تنها باشم.
از تنهایی بدم میاد..
بلافاصله به خودم گفتم چه حرف چرتی میزنی،ابراهیم هادی بیاد پیش تو!!!!؟؟؟؟
اون شهید هست،مرده،جسمش زیر خلوارها خاک هست…همین که داشتم این حرفها رو تو ذهنم رد و بدل می کردم ناگهان دیدم در اتاقمون باز شد…با کمال تعجب و بهت زدگی و وحشت دیدم که ابراهیم هادی داره میاد سمتم…من مبهوت بودم و اون مشغول حرف زدن و بماند که چه ها گفت….
دوستان باید به ایات قران یقین داشت،وقتی می فرماید:
شهدا زنده اند و نزد خدا رزق و روزی می گیرند،حقیقت است.
شهدا قدرت دارند و برای آنها به ملاقات آمدن و توجه کردن و نظر کردن کار سهلی است.