قدت نمی رسد!!!
ماجرایی خواندنی (حتما بخوانید)
رفتیم بیمارستان،
دو روز پیشش ماندیم.
دیدم محسن رضایی آمد و فرمانده های ارتش و سپاه آمدند و کی و کی.
امام جمعه ی اصفهان هم هرچند روز یک بار سر می زد بهش.
بعد هم با هلی کوپتر از یزد آوردندش اصفهان.
هرکس می فهمید من پدرش هستم،
دست می انداخت گردنمو ماچ و بوسه و التماس دعا.
من هم می گفتم:
.
« چه می دونم والا ! تا دوسال پیش که بسیجی بود. انگار حالا فرمانده لشکر شده. »
.
تو جبهه هم دیگر را می دیدیم. وقتی برمی گشتیم شهر، کمتر
همان جا هم دو سه روز یک بار باید می رفتم می دیدمش.
نمی دیدمش، روزم شب نمی شد. مجروح شده بود.
نگرانش بودم. هم نگران هم دلتنگ.
نرفتم تا خودش پیغام داد.
.
« بگید بیاد ببینمش.دلم تنگ شده. »
.
خودم هم مجروح بودم.
با عصا رفتم بیمارستان.
روی تخت دراز کشیده بود.
آستین خالیش را نگاه می کردم.
او حرف می زد، من توی این فکر بودم
.
« فرمانده لشکر ؟ بی دست؟ »
.
یک نگاه می کرد به من، یک نگاه به دستش، می خندید.
می پرسم :
« درد داری ؟ »
می گوید « نه زیاد.» .
می خوای مسکن بهت بدم؟ .
- نه.
می گم « هرطور راحتی.» .
لجم گرفته.
با خودم می گویم
« این دیگه کیه ؟ دستش قطع شده، صداش در نمی آد.»
.
شُهدا را یاد کنیم حتی با یک صلوات
.
شهدا شرمنده ایم
اهل بیت از نگاه بانوی تازه مسلمان
خدیجه رشید، بانوی تازه مسلمانی است که از مسیحیت به اسلام هدایت شده است. او در مورد اهل بیت میگوید: «اهل بیت پیامبر (علیهم السلام) انسانهای کاملی هستند. قبل از آن چیز راجع به اهل البیت نشنیده بودم. آنها برای خداوند زحمت کشیدند و در راه او به شهادت رسیدند. با وجود اهل بیت، ما نیاز به هیچ الگوی دیگری در زندگی نداریم. بدون هیچ شک و تردیدی میتوانیم از آنها پیروی کنیم و به آنها تمسک بجوییم. دلیل اینکه من اسم خدیجه را انتخاب کردم این بود که حضرت خدیجه در حمایت از دین بسیار فداکاری کرد و بسیار رنج کشید و من نیز برای مسلمان شدن هزینههای زیادی دادم و سختیهای زیادی را تحمل کردم. ایمان به اهل بیت، زیباترین تجربه زندگی من بود. اولین سفر زیارتی من به شام و زیارت حضرت زینب کبری (علیها السلام) بود. هنگامی که به سمت حرم قدم میزدم و داستان سختیهای حضرت زینب در راه اسلام را یادآوری میکردم، نمیتوانستم حرکت کنم. شروع به گریه کردن کردم و بسیار خوشحال بودم که آنجا هستم.
سفر بعدی من به عمره و زیارت حرم نبوی بود، حرم نبوی پر از آرامش و صفا بود. نگاه به گنبد سبز نبوی بسیار حیرتانگیز بود. و توفیق بزرگی خداوند نصیب من کرده بود. آرزوی بعدی من زیارت امام حسین (علیهالسلام) است که انشاء الله خداوند توفیقش را عنایت کند. اولین محرم زندگیام، تحول زیادی در من داشت. میدیدم که مسلمانان با محبت قلبیای که نسبت به امام حسین (علیهالسلام) دارند، چگونه فعالیت میکنند. به قدری برایم محرم فوق العاده بود که همیشه انتظار محرم سال آینده را میکشم. اولین درسی که من از کربلا گرفتم، ایمان و توکل به خداوند است. کسی که ایمان به خداوند و قضا و قدر الهی داشته باشد، مطمئن است که خداوند بهترین سرنوشتها را برایش رقم میزند و از قدم گذاشتن در راه خداوند هیچ ترس و واهمهای ندارد. یزید که اینگونه جنایات علیه خانواده پیامبر انجام داده است، یقیقناً هیچ اعتقادی به خداوند نداشته است».