بردی قرار
02 مهر 1394
ای باده نوش از قدح پیر می فروش
کردی جمال یار تماشا شدی خموش
با خون اگر نبود رخت سرخ لاله وار
رازت نهفته بود به دل بار غم به دوش
بردی قرار ما ز دل ای نوگل خزان
ضبط است بر نوار دلم ناله و خروش
ای کاش ره به سوی تو می یافتم دمی
عطر دیار تو به سرم می رساند هوش
ترسم وصال یار نباشد نصیب من
پیمانه دست چپ دهد این مرکب چموش
وحی است در غزل ز تو نام و اشاره ای
رمزی که گو شنیده ام از منطق سروش
پایی نهم به میکده این دارم آرزو
ساقی پیــــــــاله ام دهد و گویــدم بنوش
روبم غبار غم ز دل رنج دیده ام
من خوانم این ترانه ملائک دهند گوش
* غزلی از کتاب نظم جاوید (گزیده اشعار حجة الاسلام والمسلمین شیخ حمزه بضاعت پور اردبیلی)
توضیح: با جمع حروف اول مصراع ها نام شهید اکبر بضاعت پور (فرزند شاعر) به دست می آید.
1 نظر
صدای سلام پاییز را میشنوی؟
29 شهریور 1394
خانم ها بخوانند! (10)
28 شهریور 1394