نترس...!!! دست است دیگر...
میخواست کسی از اسمش سوء استفاده نکند
که گمنام پرکشید ورفت و شد شهید گمنام
این مرد برای تو شوهر نمی شود!!!!!!
سر سفره عقد نشسته بودیم…
عاقد که خطبه را خواند، صدای اذان بلند شد…
حسین برخاست، وضو گرفت و به نماز ایستاد؛
دوستم کنارم ایستاد و گفت: این مرد برای تو شوهر نمی شود!
متعجب و نگران پرسیدم: چرا؟!
گفت: کسی که این قدر به نماز و مسائل عبادی اش مقید باشد، جایش توی این دنیا نیست…
«خاطره ای از شهید حسین دولتی»
شقایق.... ♡❤
شقایق را وحشی می خوانند چرا که آزاده است !!
و رنگی از تعلق ندارد..!
در دشتهای دور ، لابلای سنگها می روید !
و به آب باران قناعت می کند تا همواره تشنه باشد و بسوزد…!
داغ دلش و گلبرگهای بخون آغشته اش ،
راستی که او را به شهید مانند می کنند و عجب از این تمثیل که چه بجاست……
به یاد شهید علی یزدانیان ، شهید علی کاظمیان ،شهید علی اصغر حیدری
یه روضه....
پدر شهید:
یکی از فرماندهان سوریه نقل میکرد هرچند حامد جوانی 25 ساله بود.
اما بسیار شجاع و نترس بود.
و تنها نیرویی بود که میتوانست مثل آچار فرانسه عمل کنه……..
یعنی هم میتوانست در توپخانه فعالیت کند….و هم به صورت زمینی….