خوش آمدید.
سلام و خیر مقدم. امید در محضر هم بیاموزیم که اینجا “دارالارشاد” است.
سلام و خیر مقدم. امید در محضر هم بیاموزیم که اینجا “دارالارشاد” است.
مـטּ خیلے وقتـ استـ که حتے کسے نمی داند موهایمـ چه رنگے دارد.تمام مردهایے ک مبهوتـ تو می
شوند من را با اخم بدرقه مے کنند.
مـטּ آدم مومنے نیستمـ ولے گناه فردے را به گناه اجتماعے ترجیح مے دهم
مـטּ اگر بخواهم سقوط کنم دستـ آدم هاے دورو برم را هم نمے گیرم تا سقوط کنند چون آن ها را دوستـ
دارم
گرماےِ زیر چادر دوچندان است رفیق ولے حرارتِ نگاه هاے مختوم به لذت دیگرے ویرانگرتر استـ
یک تحویلدار بانک میگفت
ﭘﺴﺮ ﺑﭽﻪ ﺍﯼ ﯾﻪ ﻗﺒﺾ ﺍﻭرد تا ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ کنه .
ﮔﻔﺘﻢ: ﻭقت ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺳﺎﯾﺖ ﻫﺎﺭﻭ ﺑﺴﺘﯿﻢ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ﺑﯿﺎﺭ!
ﮔﻔﺖ: حالا چون من بچه ام اینو میگی، ﺑﺎﺑﺎﻣﻮ ﺑﯿﺎﺭمم ﻫﻤﯿﻨﻮ ﻣﯿﮕﯽ؟ !
ﮔﻔﺘﻢ:فرقی نمیکنه ! ﺳﺎﯾﺘﻮ ﺑﺴﺘﯿﻢ ﭘﺴﺮ ﺟﺎﻥ !
اینجا یکی از مهدکودک های ایران است…
حرکت هایی که سلبریتی های هالیوودی در فیلم هاشون به نمایش در میارن، حال تحت عنوان آموزش رقص یا هرچیز دیگری در مهدکودک ها آموزش داده شده و به نمایش در می آید!
اگر مسئولین ما متوجه نیستند که آموزش پایه ای باید روی کودکان از ابتدا و در مهدکودکها در تمام مقوله ها صورت گیرد، در عوض شوالیه های ناتوی فرهنگی به آموزش پایه ای توجه ویژه ای داشته اند!!!
♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡
♡♥♡اللهم عجل لولیك الفرج والعافیة والنصر♡♥♡
پدر است دیگر…
گاهی دلش برای فرزندش تنگ می شود…
وداع پدر با فرزند شهیدش محمود رضا بیضایی…
“شهید مدافع حرم”
♥•٠·
“من کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردم".
♡❤
دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد. نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبتهایش از درد چشم خود نالید.
بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند.
مرد جوان عصازنان به عیادت نامزدش می رفت و از درد چشم می نالید.
موعد عروسی فرا رسید.
زن نگران صورت خود که آبله آنرا از شکل انداخته بود و شوهر هم که کور شده بود.
مردم می گفتند چه خوب عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش نابینا باشد.
20 سال بعد از ازدواج زن از دنیا رفت،
مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود.
همه تعجب کردند.
مرد گفت: “من کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردم".
.
.
.
پی نوشت:
تصویر مربوط است به سریال ارمغان تاریکی … در این سریال منافقین روی صورت همسر مجید عضو جدا شده از سازمان، اسید ریخته بودند تا او را متنبه کنند.
【یکی از زیباترین و پر معنا ترین سکانس و دیالوگ سریال ارمغان تاریکی】
♡❤
آرش مجیدی ( مجید ) بعد از سالها به دیدن امیر آقایی می رود و امیر آقایی متوجه می شود مجید که سالهاست کور بوده، می تواند ببیند .
امیر آقایی : خوشحالم که می بینی
آرش مجیدی : من از اول می دیدم
امیر آقایی : پونزده سال ؟
آرش مجیدی : یه روزی صورت زنمو سوزوندی . خیلی رنج کشید .رنج کشید تا من نبینم اون صورتو . منم تصمیم گرفتم نبینم …
محله ما یک رفتگر دارد،صبح با ماشین از درب خانه خارج میشوم سلامی گرم میکند و من هم از ماشین پیاده میشوم و دستی محترمانه به او میدهم،حال و احوال میپرسد ومشغول کارش میشود.
همسایه زیرین ما نیز دکتر جراح است،
گاهی اوقات که درآسانسور میبینمش سلامی میکنم و او فقط سرش را تکان میدهد و درب آسانسور باز نشده برای بیرون رفتن خیز میکند.
به شخصه اگر روزی برای زنده ماندن نیازمند این دکتر شوم،جارو زدن سنگ قبرم به دست آن رفتگر،بشدت لذت بخشتر از طبابت آن دکتر برای ادامه حیاتم است.
تحصیلات مطلقا هیچ ربطی به شعور افراد ندارد.
هر روز شالهایتان عقب تر،مانتوهایتان چسبان تر،
ساپورتتان تنگ تر،رژ لبتان پررنگ تر میشود،بنده ی کدام خدایید؟
دل چند نفر را لرزانده اید؟
کدام مرد را از همسر خود دلسرد کرده اید؟
چند پسربچه را به سمت پنهانی دیدن عکس و فیلم مستهجن سوق داده اید؟
اشک چند پدر و مادر و همسر شهید را درآوردید؟
چند دختر بچه را تشویق کرده اید که بعدها بی حجابی را انتخاب کند؟
چند زن را به فکرانداخته اید که از قافله مد عقب نمانند؟
آه حسرت چند کارگر دور از خانواده را بلند کرده اید؟
پا روی خون کدام شهید گذاشتید؟
باعث دعوای چند زن و شوهر، بخاطر مدل تیپ زدن و آرایش کردن شدید؟
چند زوج را بهم بی اعتماد کرده اید؟
نگاه های یواشکی چند مردی که همسرش دارد کنارش راه میرود،
به تیپ و هیکلت افتاد؟
نگاه های هوس آلود چند رهگذر و… چطور؟
بازهم میگویی، دلم پاک است!
چادری ها بروند خودشان را اصلاح کنند؟
بازهم میگویی، مردها چشمشان را ببندندنگاه نکنند؟
عزیزم! جامعه چاردیواری اختیاری تو نیست،
من اگر گوشه ای از این کشتی را سوراخ کنم، همه غرق میشوند.
میتوانم گاز خردل اسپری کنم وبعد بگویم،شما نفس نکشید؟
انقدر در حق خودت ودیگران ظلم نکنید…..
♥کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است♥