خوش آمدید.
سلام و خیر مقدم. امید در محضر هم بیاموزیم که اینجا “دارالارشاد” است.
سلام و خیر مقدم. امید در محضر هم بیاموزیم که اینجا “دارالارشاد” است.
تابستان تمام شد و روسیاهی پروژه #تابستان_داغ برای “تیم ترامپ، پومپئو و هاسپل (رئیس سیا)” ماند و اجامر و اوباشی در حد ربع پهلوی و رجوی. با پول آل سعود، کلی در فضای مجازی برای شبکه سازی، جنگ تبیغاتی و عملیات روانی هزینه کردند تا چنین القا کنند که مردم ایران، تابستان 97 علیه نظام برآمده از اراده خود قیام می کنند.
? تابستان 97 امروز تمام می شود. پرونده پروژه تابستان داغ، امروز با انجام عملیات کور تروریستی در اهواز بسته شد تا معلوم شود، قصه همان است که در 40 سال گذشته بود و البته هر چه جلوتر آمدیم، مضحک تر و انگشت نما تر شد: مردم با همه فراز و نشیب ها و سختی ها، پای جمهوری اسلامی ایستاده اند و آن که سرگرم معارضه با این نظام مردمی و الهی است، مشتی تروریست اجیر هستند که در دایره ای بسته و مسدود، به حیثیت نداشته خود و اربابانشان شلیک می کنند.
♦ ️خبر شهادت چند نفر از هموطنان مان در حمله تروریستی امروز تلخ است. اما دو نکته را یادآوری می کند؛ اینکه دشمن، شمشیر را از روبسته است و اینکه چه قدر درمانده و عاجز است. که اگر درمانده نبود، نباید پرونده عملیات پیچیده و نرم #تابستان_داغ را با افتضاح شلیک به مردم می بست.
مهمانان #عبدالله_بن_عمیر در اتاق گرداگرد نشسته بودند. #عمروبنحجاج پارچهپیچی را باز کرد و شمشیر هدیهی عبدالله را بیرون آورد و آن را به همه نشان داد و بعد رو به عبدالله گرفت و گفت: این شمشیر را می شناسی؟»
عبدالله فکر کرد. گفت:
غنیمت دیلمان بود؟ عمرو گفت: «قسطنطنیه!»
عبدالله گفت: «ها! از آن سردار دلیری که ابو ایوب انصاری به دست او به شهادت رسید و تو او را از پای درآوردی.
عمرو گفت: «خوب به یاد آوردی!»
عبدالله گفت: «در آن جنگ یزیدبن معاویه فرماندهی سپاه را بر عهده داشت.»
#شبثبنربعی گفت: «یزید؟! او در تمام روزهای جنگ در خیمهی خویش با ام كلثوم (همسرش) مشغول بود و کباب بره به دندان می کشید
عبدالله دلگیر به شبث نگاه کرد. عمرو که نمی خواست احساسات عبدالله با حرف شبث تحریک شود، سریع شمشیر را به عبدالله داد. عمرو گفت:
و حالا این شمشیر را برای سر سلامتی بهترین دوست و همراهم در جنگ های جهادی، هدیه می کنم.
عبدالله گفت: «تو در نیکی و دوستی بر من سبقت گرفتی!» بعد با تردید به شبث و بعد به عمرو نگاه کرد و گفت: اما من در مقابل، هدیهی درخوری ندارم که جبران کنم.»
شبث گفت: «جبران تو تصمیم توست در امر مهمی که همهی بزرگان كوفه در آن اتفاق کرده اند.»
عمرو گفت: تو بهتر از همه می دانی که معاویه در سالهای خلافتش پیوسته کوفیان را تحقیر کرد و خزانه را به شام برد و مخالفانش را از میان برداشت تا پس از مرگش سلطنت خویش را به یزید واگذارد.»
شبث گفت: او حق نداشت به رسم پادشاهان، بعد از خود جانشین و ولیعهد تعیین کند و همه را به اطاعت از او وادارد
عبدالله شمشیر را زمین گذاشت و تلخ خندی زد. گفت: پیش از این هم حسن بن علی جانشین پدر شد. اگر این کار خلاف سنت رسول خدا بود، هرگز علی بن ابی طالب چنین نمی کرد
شبث گفت: على فرزندش را جانشین خود نکرد، مردم خود گرد حسن جمع شدند و با او بیعت کردند.
عبدالله گفت: «الان هم مردم، خود با یزید بیعت کرده اند.»
عمرو گفت: «مردم شام آری! اما بزرگان کوفه و مکه و مدینه بیعت نکردند.»
شبث گفت: «و حسین بن علی با همه ی خاندانش از مدینه به مکه پناه برده تا با یزید بیعت نکند.»
عمرو گفت: «عبدالله بن زبیر و ابن عباس و عبدالله بن عمر نیز بیعت نکردند. ما چگونه بیعت کنیم، در حالی که معاویه و یزید بیشترین ستم را بر کوفیان روا داشته اند؟!»
عبدالله با تأسف گفت: از این سخنان بوی شقاق و فتنه بلند است.»
عمرو گفت: «سال ها از فتنه های معاویه رنج بردیم و سکوت کردیم. غنائم فتح ارمنستان چه شد؟ خراج کوفیان کجاست؟ مردان بزرگی چون حجربن عدی را چه کسی کشت؟
«ما می گوییم وقتی حسین بن علی در میان ماست، فرزند معاویه را چه به حکومت؟!»
ادامه دارد….
ماجرایی شیرین و خواندنی! از دست ندهید!
اینجا رییس جمهور هر وقت فحش جدید یاد میگیره یه سخنرانی میذاره حواله منتقدا میکنه، وزیر میکروفن خبرنگار رو پرت میکنه، وزیر دیگه دولت به فرماندار دولت میگه بیشعور اگه گذاشتم یه روز اینجا بمونی به خبرنگار هم میگه مزدور چرت گو و…
نماینده به منتقد میگه عقل نداری، همراه نماینده به منتقد میگه میکنمت تو گونی
هیچ اتفاقی نمی افته!
تازه مورد داشتیم مورد اهانت قرار گرفته زنگ زدن از توهین کننده عذرخواهی کرده!
#جهاد_روشنگری
#اینجا_دارالإرشاد_است