توهین به شما یعنی توهین به کشور و ملت
رئیس جمهور محترم
توهین به شما یعنی توهین به کشور و ملت
چرا از یک حرف منتقد دلسوز داخلی خاطرتون رنجیده میشه
توبیخ و نتبیه و تعطیل میشن !
ولی به این مسائل عکس العملی نشان نمیدید ؟
فرم در حال بارگذاری ...
تصویری از بقیع (حتما ببینید)
این تصویری از بقیع است…
شب که می شود…
نه چراغیست…
نه شمعی…
نه عزاداری…
نه دسته می آید به صحن…
نه مشکی پوش می شوند…
نه خدّام شام غریبان می گیرند…
سلام دوست عزيز.مطالبتون مفيدبوداستفاده كردم.ميلادكريمه اهلبيت(ع)برشماهم مباركباد.
به ماهم سربزنين(وبلاگ قيدارالنبي ع)
فرم در حال بارگذاری ...
قدت نمی رسد!!!
سلام
ای که به قم قدر و بها داده ای
کشور ما را تو صفا داده ای
نام تو بر قلب صفا می دهد
روضه تو بوی رضا(ع)می دهد
میلاد مسعود حضرت فاطمه معصومه(س) بردوستداران حضرتش مبارکباد.
فرم در حال بارگذاری ...
ماجرایی خواندنی (حتما بخوانید)
رفتیم بیمارستان،
دو روز پیشش ماندیم.
دیدم محسن رضایی آمد و فرمانده های ارتش و سپاه آمدند و کی و کی.
امام جمعه ی اصفهان هم هرچند روز یک بار سر می زد بهش.
بعد هم با هلی کوپتر از یزد آوردندش اصفهان.
هرکس می فهمید من پدرش هستم،
دست می انداخت گردنمو ماچ و بوسه و التماس دعا.
من هم می گفتم:
.
« چه می دونم والا ! تا دوسال پیش که بسیجی بود. انگار حالا فرمانده لشکر شده. »
.
تو جبهه هم دیگر را می دیدیم. وقتی برمی گشتیم شهر، کمتر
همان جا هم دو سه روز یک بار باید می رفتم می دیدمش.
نمی دیدمش، روزم شب نمی شد. مجروح شده بود.
نگرانش بودم. هم نگران هم دلتنگ.
نرفتم تا خودش پیغام داد.
.
« بگید بیاد ببینمش.دلم تنگ شده. »
.
خودم هم مجروح بودم.
با عصا رفتم بیمارستان.
روی تخت دراز کشیده بود.
آستین خالیش را نگاه می کردم.
او حرف می زد، من توی این فکر بودم
.
« فرمانده لشکر ؟ بی دست؟ »
.
یک نگاه می کرد به من، یک نگاه به دستش، می خندید.
می پرسم :
« درد داری ؟ »
می گوید « نه زیاد.» .
می خوای مسکن بهت بدم؟ .
- نه.
می گم « هرطور راحتی.» .
لجم گرفته.
با خودم می گویم
« این دیگه کیه ؟ دستش قطع شده، صداش در نمی آد.»
.
شُهدا را یاد کنیم حتی با یک صلوات
.
شهدا شرمنده ایم
فرم در حال بارگذاری ...
یک عکس قابل تأمل!
وقتی فرزندان معنوی یزید و ابوسفیان، مخازن آب یمن را هدف قرار می دهند..
هنوز هم هستند کسانی که به استکبار خوشبینند؛
حتی راه حل مشکل آب آشامیدنی و محیط زیست را هم در دوستی با شیطان می دانند..
خدایا تو می دانی که ما سر سازش با شیطان نداریم،
و از ایادی شیطان بیزاریم،
و تا آخر پای مکتب تو ایستاده ایم..
الا لعنة الله علی القوم الظالمین
فرم در حال بارگذاری ...
مشکل از کجاست؟!
میدانید مشکل از کجاست؟ مشکل از مردی است که تیزیِ نگاههای ناجور به همسرش را در همه جا میبیند ولی به روی خودش هم نمیآورد… مردی که برای تأیید شدن توسط دیگران، حاضر است زیباییهای خصوصی همسرش را به اشتراک بگذارد…
مردی که آرایش غلیظ و دلربایی همسرش از نامحرمان در محیط کار، را میبیند ولی فداکارانه او را درک میکند؛ مردی که اگر به همسرش تیکهای بیندازند، فوراً به فکر پایین آوردن فک دیگران میفتد، نه قد مانتوی همسر خود، حالا با این تفاسیر به نظر شما مشکل از کجاست؟
سلام
ای که به قم قدر و بها داده ای
کشور ما را تو صفا داده ای
نام تو بر قلب صفا می دهد
روضه تو بوی رضا(ع)می دهد
میلاد مسعود حضرت فاطمه معصومه(س) بردوستداران حضرتش مبارکباد.
فرم در حال بارگذاری ...
تو هم مدرن شده ای!
یكى از روشنفكران مشهور اروپا در قرن نوزده یك تعبیر قشنگى دارد.
میگوید كشتىهاى تجارى و جنگى استعمار غرب كه به آفریقا میرفت، همراهش چند كشیش و تعدادى انجیل میفرستادند.
اینها كارشان در قرن هفده و هجده این بود كه به كشورهاى فقیر میرفتند و منابع ثروت را شناسایى میكردند، مثلا میفهمیدند كه فلان قبیله آفریقایى زیر پایش معادن الماس هست و خودش نمیداند كه این الماسها به چه درد میخورد!
یك كشیش انجیل به دست میآمد تا موعظهشان كند و مسیحى شوند. جالب است كه این كشتىها توسط امپراطورىهاى سكولار فرستاده میشدند كه خودشان انجیل را قبول نداشتند، اما كشیش میفرستادند كه آفریقایىها را مسیحى كنند!
یكى از روشنفكران برجسته آفریقا میگوید، وقتى غربىها آمدند آفریقا، آنها انجیل داشتند و ما زمین، بعد از چند دهه دیدیم ما انجیل داریم و آنها زمین! زمینها را از ما گرفتند و انجیل دست ما دادند و كشتىهاى سرمایهدارها با حمایت ناوهاى جنگى، مىآمدند و برده میبردند براى ساختن مدینه فاضله در آمریكا…
نكتهاى كه میخواستم به آن اشاره كنم این بود كه متفكر اروپایى میگوید، تاجرهاى زرنگ اروپایى میرفتند رئیس یك قبیله را پیدا میكردند و با او معامله میكردند، مثلا یك معدن الماس از او میگرفتند و چند تا اسباببازى به او میدادند، از جمله یك ساعت شماطهدار بزرگ به یكى از رؤساى قبائل داده بودند كه نمیدانست به چه درد میخورد و آن را به گردنش آویزان كرده بود و راه میافتاد و در بین قبیلهاش پُز میداد. افتخار میكرد كه من مدرن و مهم شدهام!
نحوه استفاده ما نیز از اصطلاحات روشنفكرى از قبیل سیویل سوسایتى و جامعه مدنى و لیبرالیسم و تساهل و تسامح و آزادى و حقوق بشر و توسعه و امثالهم، مثل نحوه استفاده آن رئیس قبیله از ساعت شماطهدار است.
یعنى فقط علامتى است براى كسب منزلت و تشخّص اجتماعى، براى جبران عقدههاى حقارت، براى جبران ظاهرى كمبودهایى كه داریم، كه بگوییم مهم بودن در مدرن بودن است و مدرن بودن در اروپایى بودن…
ما كه اروپایى نیستیم؛ غربىها هم هیچوقت ما را اروپایى نخواهند دانست، حتى اگر كفشهایشان را هم با زبانمان واكس بزنیم، باز هم آنها ما را غربى به حساب نمیآورند.
ما همیشه شهروندان درجه دو و سه دنیا هستیم، ما آسیایى و آفریقایى هستیم. هیچوقت ما انسان درجه یك حساب نشدهایم و نخواهیم شد؛ اما محض تفریح، یك ساعت شماطهدار گردن ما میآندازند و میگویند تو هم مُدرن شدهاى…
• استاد رحیمپور ازغدی
فرم در حال بارگذاری ...