پدربزرگ مهربان

صبحِ روزِ سرد
آمدی و در میان روزهای سردمان
موجِ دستهای مهربان تو
خاطراتِ گرم و روشنی برایمان کشید؛
ناگهان به جسمهای مرده، روح تازه ای دمید.
واژه های ممنوعه...

الهی
در آن دم که امواج رنگارنگ گناه زیرکانه در گوش جانم خزید، موج بی رنگ صدایت را در همهمه ی گناه آلود وسوسه ها گم کردم.
من صدای مهربانت را در ابهام ثانیه های غرور و غفلت نشنیدم…
فراموشم شد که هیچ صدایی آشنایی نمی کند با من…
گوش جانم تشنه ی زمزمه های حیات بخش توست؛
“یا سمیع الدعا” مرا حیاتی دوباره عنایت فرما.
………………
الهی
دل خوش باور و ساده ام دستخوش طوفان سهمگین فتنه شد… و من روسیاه آزمونت، قافیه را باختم…
از خاطرم رفت دلی که بوسه گاه ابلیسیان شد، لیاقت بوسه زدن بر خاک پای دوست در او نیست….
الهی، خانه ی دلم، حریم شیطان شد؛
مرا در زدودن ردّ پای ابلیس از حرم خویش یاری فرما.
………………
شیخ نمرد....

الهی هیچ خواهری بی برادر نباشه!
در ادامه ببینید:
بدترین دردها (قند و پند!)
از جوانی پرسیدند: بدترین دردها چیست؟
این عکس را هرگز فراموش نکنید...
این عکس را هرگز فراموش نکنید…
خیّر اردبیلی بیش از یکصد جلد کتاب به کتابخانه حوزه علمیه خواهران اهدا کرد

محمدرضا نوذریان ، خیّر اردبیلی ، بیش از یکصد جلد کتاب از کتابخانه شخصی خود را برای استفاده طلاب ، به کتابخانه حوزه علمیه خواهران الزهرا (س ) اردبیل اهدا کرد.