حکایت برادر حاتم...
حکایت برادر حاتم
وقتى که #حاتم_طایى از دنیا رفت، برادرش خواست جاى او رابگیرد.
حاتم مکانى ساخته بود که هفتاد در داشت.
هر کس از هر درى که مى خواست وارد مى شد و از او چیزى طلب مى کرد و حاتم به اوعطا مى کرد.
برادرش خواست در آن مکان بنشیند و حاتم بخشى کند!
مادرش گفت:
تو نمى توانى جاى برادرت را بگیرى،
بیهوده خود رابه زحمت مینداز…!!
برادر حاتم توجه نکرد.
مادرش براى اثبات حرفش،
لباس کهنه اى پوشید و به طور ناشناس نزد پسرش آمد و چیزى خواست.
وقتى گرفت از در دیگری رجوع کرد و باز چیزى خواست.
برادر حاتم با اکراه به او چیزى داد.
چون مادرش این بار از در سوم بازآمد و چیزى طلب کرد،
برادر حاتم با عصبانیت و فریاد گفت: تودوبار گرفتى و بازهم مى خواهى؟
عجب گداى پررویى هستى!
مادرش چهره خود را آشکار کرد و گفت: نگفتم تو لایق این کارنیستى؟
من یک روز هفتاد بار از برادرت به همین شکل چیزى خواستم و او هر بار مرا رد نکرد.
بزرگان زاده نمیشوند٬ ساخته می شوند…
#سبک_زندگی
#اینجا_دارالإرشاد_است
فرم در حال بارگذاری ...
قطعا میمیرد!
#انسان غرق شود قطعا میمیرد:
چه در #دریا چه در #رویا
چه در #دروغ چه در #گناه
چه در #خوشی چه در #قدرت
چه در #جهل چه در #انکار
چه در #حسد چه در #بخل
#سبک_زندگی
#اینجا_دارالإرشاد_است
فرم در حال بارگذاری ...
مهم نیست کـه !
مهم نیست کـه پیر می شوی !
چروک ِ زیر چشمانت
همانقدر زیباست
که چین ِ روی دامنت…!
#عاشقانه
#سبک_زندگی
#اینجا_دارالإرشاد_است
فرم در حال بارگذاری ...
موج عظیم بغل حاج بابایی!
میریم دیدن #حاج_بابا
مثل همیشه از اینکه باهم هستیم خوشحاله و دعاهای ویژه عربیشو بلند بلند میگه. نوبت من که میشه ببوسمش ضمایرو با کاف مکسور میاره و میخنده منم میخندم و وسط خنده و تبریک بوسه بارونش می کنم. همه حلقه میزنن کنار تختش و جعبه شیرینی و بساط چای تازه دم پهن میشه . نیگاش می کنم از دیدنش سیر نمیشم تو دلم میگم “چقد دوست داشتم بغلت کنم حاج بابا اما روم نمیشه …” چشام پر اشک میشه اما بخاطر عمه و زنعمو بغضمو آف می کنم و به اینکه اگر نبود چه حالی داشتم فکر میکنم و به خودم میگم خجالت چیه بابا. پاشو برو بالای تخت کنارش بشین. دستتو بنداز گردنش و لپشو ببوس…. دلمو به دریا می زنم و آروم کیفمو از بالای روسریم در میارم و میرم نزدیک تختش. وسط چای و شیرینی خوری بقیه ،میشینم روی تختو محکم بغلش می کنم میخنده …. دست چپشو میگیرم و رگهای آبی شو با انگشتام حس می کنم دستاشو فشار میدم و سرمو به سرش میچسبونم…. خدایا بابا بزرگ من یه فرشته است… شبیه هیچ مردی نیست….. محاسنشو میبوسم دعام میکنه و میخنده . #علی گوشیشو درمیاره و عکس میگیره… #ملاحت میاد اونطرف تخت و از اونطرف حاج بابا رو بغل میکنه…. مودبانه پرتش میکنیم (!) پایین که بابا بیاد و بغل کنه … خلاصه با یه “نه گفتن” به #خجالت، یه موج عظیم بغل حاج بابایی توخونه حاج بابا راه میافته . عمه هم نمیتونه از قافله جا بمونه و میاد بالا..
روح بابابزرگای آسمونی شاد و عمر بابا بزرگای در قید حیات پربرکت.
#اینجا_دارالإرشاد_است
#این_خاطره_واقعی_است
#پدر
#پدرانه
#خانه_تکانی_فرهنگی
#فی_البداهه
#به_قلم_خودم
#به_قلم_سبزینه
#سبک_زندگی
پ.ن: علی داداش کوچیکه و ته تغاری خونه و ملاحت آبجی کوچیکه بلاو شیطون…
تمام زمین و زمان بر کربلا میگریند و تمام کربلا بر زینب(سلام الله علیها)
با اشک بیزوال خودم گریه میکنم
بر روز و ماه و سال خودم گریه میکنم
این پلک ها به روضهی تو زخم شد حسین
پس با زبان حال خودم گریه میکنم
حالا دگر بدون عصا میخورم زمین
گاهی خودم به حال خودم گریه میکنم
میپرسم از خودم که چرا بی کفن شدی؟
بر پاسخ سوال خودم گریه میکنم
گاهی که یاد عصر دهم میکند دلم
بر غارت جلال خودم گریه میکنم
من آن کبوترم که ز شلاق ها هنوز
هر شب ز درد بال خودم گریه میکنم
ای بهترین برادر دنیا برای تو
تا وقت ارتحال خودم گریه میکنم
وفات غریبانه زهره زهرا حضرت زینب (سلام الله علیها) تسلیت باد
یا علی علیه السلام
http://mohadese-borojerd.kowsarblog.ir
فرم در حال بارگذاری ...
ترفنـد 20-20-20
اگر زیاد با گوشی در روز مشغولید بزودی دچار تاری دید ،خشکی چشم میشید برای جلوگیری از ترفنـد 20-20-20 استفاده کنید!
پس از هر 20 دقیقه 20 ثانیه به 20 متر دورتر خیره بشید
#اینجا_دارالإرشاد_است
فرم در حال بارگذاری ...
لذت و غصه!
تا وقتی که بچه تونو حموم نکردید
معنی #لذت و نمیفهمید،
تا وقتی پدر یا مادرتونو حموم نکردید
معنی #غصه رو نمیفهمید
#اینجا_دارالإرشاد_است
فرم در حال بارگذاری ...