زنان زیبا...
روایت فانتزی از زندگی مشکل «تنهایی لیلا»
ایراد اصلی «تنهایی لیلا» این نیست که شخصیت مذهبی فیلم که مخاطب یک عشق آتشین هم هست، ژولیده و شلخته و گیج و منگ هست؛ حتی چادر چروکیدهی لیلا هم فعلا موضوع من نیست (مثلاً ما نمی دانیم مذهبی ها چه تیپی هستند!)
این هم که سرعت ازدواج یک دختر پولدار و بیتقیدات مذهبی که در آمریکا بزرگ شده و تازه از آن سر دنیا آمده تهران دنبال ارث و میراث خانوادگی با یک پسر مذهبی فقیر بی خانواده ی روستایی، با وجود مخالفتهای شدید خانواده آنقدر بالاست که سر یک سال، بچه شان هم به دنیا می آید، فعلا قابل اغماض است (مثلاً ما خبر نداریم از خواستگاری معمولی تا عقد چقدر طول می کشد!)
حتی از مشکل بزرگ غیرقابل اعتماد نشان دادن یک پسر مذهبی برای اینکه شبی دختری به محل زندگی او که یک امامزاده هم هست، پناه ببرد و تنها راه نجاتش از وسوسه سوزاندن تک تک انگشتان یک دستش باشد می گذریم (مثلا ما تا حالا پسر مذهبی ندیدیم!)
اصلاً فرض می کنیم ما در این جامعه زندگی نمی کنیم!
اما مشکل اصلی به نظرم روایت فانتزی حامد عنقا و محمدحسین لطیفی از روند و سرانجام یک عشق نامعمول است؛ وصال!
نوجوان ها و جوان های ما این روایت فانتزی را باور می کنند؛ همین قدر فانتزی عاشق می شوند و فانتزی تر به ابراز و بیان می رسند و بعد، وقتی خلاف ذهنیتی که برایشان ساخته شده، جواب رد شنیدند یا حتی با وجود عشق دو طرفه، به وصال نرسیدند، سرخورده می شوند؛ نابود می شوند؛ عشق که هیچ، همه ی باورهایشان خط خطی می شود!
(خصوصاً که خلاف عرف همین جامعه ای که ما توش زندگی نمی کنیم! عشق از سوی دختر به پسر هست)
زندگی این “فانتزی های مدل رمان های عامه پسند” نیست؛ زندگی خیلی واقعی تر از این حرف ها، تلخی و سرسختی اش را می زند توی صورت ما… بدی قصه اینجاست که زندگی واقعی را از خاطر می برد و کم سن تر ها فکر می کنند واقعیت ها هم مدل همین قصه ها میگذرد…
.
.
.
پی نوشت: عشق دو انسان کاملاً متفاوت در یک نگاه و ازدواج سریع و بچه دار شدن شان در تنهایی لیلا، من را یاد این دیالوگ معروف انداخت:
اولیور: استن… تو به عشق در یک نگاه اعتقاد داری؟
استن : آره خب؛ حداقل وقت آدمو نمی گیره!
برای آنان که نمی خواهند اجاق خانه شان کور شود...
رسول خدا همواره در ساعتهایی که در خانه به سر میبرد، به دوختن و وصله زدن لباسهایش میپرداخت، گوسفند میدوشید، زانوی شتر میبست، به خادم خانه در آسیاب کردن گندم کمک میکرد، وسایل خانه را بر پشت خود از بازار به خانه میبرد و همیشه میفرمود: «کمک به همسر و انجام کارهای خانه، صدقه و احسان در راه خداست.»
در روایتی از پیامبر خدا در مورد اهمیت دادن به همسران آمده است که حضرت فرمود: «خَيرُكُم، خَيرُكُم لِنِسائِهِ وَ أنَا خَيرُكُم لِنِسائِي؛ بهترين شما شخصى است كه با همسرش خوش رفتارتر باشد و من از تمامى شما نسبت به همسرانم خوش رفتارترم.»
خودت بگو! به کدام سو بایستم ؟!
وقتی از آیت الله بهجت پرسیدند : آقا کجاست ؟
ایشان جواب دادند : آقا در قلب های شماست ،
مواظب باشید بیرونش نکنید !
………………………….
سرگردانم! مثل عقربه های ساعت
خودت بگو! به کدام سو بایستم برای سلام دادن به تو؟
هر روز به تو میگویم: “السلام علیک یا ابا صالح المهدی”
نیرنـــگ؟ افــســون؟ یا جـــادو؟!
بسی گفتند: دل از عشق برگیـــــر
که نیرنگ است وافسون است وجادوست
ولی ما دل به او بسـتیم و دیدیـم
که این زهر است امّا نوش دارو ست …
فریدون مشیری
عاشقانه نوشت ♣
برای زندگی نه سقف میخواهم نه زمین…نقشه ی جغرافیایی دستهایت کافیست…