باور کن همیشه دوستت دارم...
روزی که غرب از برهنگی بیزار خواهد شد. . . . .
هوا که گرم می شود ، اعتقاداتتان سرد می شود ؟!!
روزی خواهد رسید که غرب . . . .
از برهنگی بیزار خواهد شد. . . . .
برهنگی ، که الان. . . .
آرزوی بعضی از جوانان ایران هست!
فضای کم....
˙·٠•♥ مادرانی که دامنشان کوتاه است
فضای کمی برای تربیت بچه هایشان دارند . . .
˙·٠•♥
واژه های ممنوعه...
الهی
در آن دم که امواج رنگارنگ گناه زیرکانه در گوش جانم خزید، موج بی رنگ صدایت را در همهمه ی گناه آلود وسوسه ها گم کردم.
من صدای مهربانت را در ابهام ثانیه های غرور و غفلت نشنیدم…
فراموشم شد که هیچ صدایی آشنایی نمی کند با من…
گوش جانم تشنه ی زمزمه های حیات بخش توست؛
«یا سمیع الدعا» مرا حیاتی دوباره عنایت فرما.
………………
الهی
دل خوش باور و ساده ام دستخوش طوفان سهمگین فتنه شد… و من روسیاه آزمونت، قافیه را باختم…
از خاطرم رفت دلی که بوسه گاه ابلیسیان شد، لیاقت بوسه زدن بر خاک پای دوست در او نیست….
الهی، خانه ی دلم، حریم شیطان شد؛
مرا در زدودن ردّ پای ابلیس از حرم خویش یاری فرما.
………………
الهی
در آن دم که پرده چرکین گناه بر چشم و گوش تاریک و خاموشم آویختم، تو را درپس پرده ی بی شرمی هایم جا گذاشتم…
آیا نور ایمان و آمرزشت را چراغ راهم قرار خواهی داد؟
«یا نور المستوحشین فی الظلم»
………………
الهی
در آن دم که سرانگشتان مات و مبهوتم در بی حیایی گناه ماهرانه رقصیدند، مهارت بی بدیلت در آفرینش نقش بکرشان فراموشم شد…
فراموشم شد وعده آفرینش دوباره ی سرانگشتانم… «بلی قادرین علی ان نسوّی بنانه»
من برای گریز از این همه بی حرمتی به سرانگشتان شفابخش تو نیازمندم…
آیا غفلتم را به بزرگواری ات خواهی بخشید؟
………………
الهی
اگرچه نزدیکی به سراب گناه، مرا از سرچشمه ی زلال فیض و رحمتت دور نمود… اما به یقینم رساند که دلدادگی به غیر تو غرق شدن در وحشت طوفانی دریاهاست؛
مرا به مدد مهربانی بزرگوارانه ات از آلودگی غیر خود رها ساز و مصداق واقعی «و انجیناکم» مقرر فرما…
………………
الهی
در آن دم که طعم نیلگون واژه های ممنوعه بر لبهای غافل از نامت مهر ذلت و حقارت نهاد، تنها معجون ِ نام تو بود که آرامش از دست رفته را به من برگرداند که «ألا بذکر الله تطمئن القلوب»
………………
الهی
برای گریز از سلطه و وسوسه های شیاطین به انگشتان مهربان پروردگاری ات نیازمندم…
به حرمت مقرّبین درگاهت یاری ام فرما…
«یا رب العالمین»
به قلم: سریه بضاعت پور (سبزینه)
دستهایت را می بوسم... پدر
گریه نکن پدر ……
همین “ نان حلال ” که در دست داری ……..
می ارزد به تمام سفره های رنگین حرامی که بعضی ها دارند ……
این روزها نان حلال در آوردن عرضه میخواهد …..
که تو داری پدرم …….
دستت را میبوسم که نان حلال بر سر سفره ی با برکتت دیدم …..
به بهانه حلول ماه رسول خدا "شعبان"
بارها خوانده ام تو را
در ضمیر تنهایی ام…
بارها صادقانه صدایت کرده ام
در اوج ناتوانی و درماندگی…
ای شنونده ی رازهای نگفته ام،
می دانم لحظات غریبانه ام را عاشقانه میزبانی می کنی…
ای آشنای دردهای درونم،
به خلوت خستگی هایم خالصانه می خوانمت
آیا مرا با رویی گشاده پذیرا خواهی بود؟
که از عالم و آدم روی گردانده به سوی تو آمده ام…
شنیده ام نا امیدی از کرامت و بزرگواری ات روا نیست
آیا نیاز و ناتوانی هایم را بر من خواهی بخشید در آن دم که چشم امید به بخشش کریمانه ات دوخته ام؟
ای محرم اسرار درون که بر هست و نیستم آگاهی،
ای دانای نگفته های سر به مهر مانده،
ای کارگشای گره های کور زندگی ام،
چگونه دور و نزدیکم بر تو پوشیده باشد، حال آنکه خواسته های به زبان نیامده ام رامی شناسی
و امیدم به فرجامی نیکو را، نیک میدانی…
به یقین رسیده ام که آنچه بر من گذشته است،
با سرانگشتان حکیمانه ی تقدیرت رقم خورده است
و می دانم آنچه برایم رقم زده ای
تا پایان هستی تنها آنگونه که تو خواهان آنی، بر من خواهد گذشت…
محبوب من، بازار هستی را چرخاننده ای جز تو نیست که عزت و خواری را از غیر تو بدانم
اگر خوار و محرومم کنی، آیا بر تو گران نخواهد آمد که عزت و بی نیازی را از غیر درگاهت به گدایی بنشینم؟!
فرازی از مناجات شعبانیه به قلم: سریه بضاعت پور (سبزینه)