شـــــرط عشق (این داستان واقعی است...)
“من کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردم".
♡❤
دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد. نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبتهایش از درد چشم خود نالید.
بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند.
مرد جوان عصازنان به عیادت نامزدش می رفت و از درد چشم می نالید.
موعد عروسی فرا رسید.
زن نگران صورت خود که آبله آنرا از شکل انداخته بود و شوهر هم که کور شده بود.
مردم می گفتند چه خوب عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش نابینا باشد.
20 سال بعد از ازدواج زن از دنیا رفت،
مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود.
همه تعجب کردند.
مرد گفت: “من کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردم".
.
.
.
پی نوشت:
تصویر مربوط است به سریال ارمغان تاریکی … در این سریال منافقین روی صورت همسر مجید عضو جدا شده از سازمان، اسید ریخته بودند تا او را متنبه کنند.
【یکی از زیباترین و پر معنا ترین سکانس و دیالوگ سریال ارمغان تاریکی】
♡❤
آرش مجیدی ( مجید ) بعد از سالها به دیدن امیر آقایی می رود و امیر آقایی متوجه می شود مجید که سالهاست کور بوده، می تواند ببیند .
امیر آقایی : خوشحالم که می بینی
آرش مجیدی : من از اول می دیدم
امیر آقایی : پونزده سال ؟
آرش مجیدی : یه روزی صورت زنمو سوزوندی . خیلی رنج کشید .رنج کشید تا من نبینم اون صورتو . منم تصمیم گرفتم نبینم …