شما نگران خودت باش ...
12 مرداد 1394
❀‿︵‿︵ ❀‿︵‿︵ ❀‿︵‿︵
چقدر جالب بود لحظه ای که در مترو زل زده بودی به من!
و نگاه از من بر نمی داشتی… .
نمی دانم ظاهر من برای تو ناپسند بود
یا میخواستی ببینی در این تیپ و ریخت اذیت نمیشوم؟! .
فقط میخواهم این را بگویم که من راحتم در همین چادرمشکی .
در همین چادری که رنگش از نظر تو “کراهت” دارد!
در همین چادری که… .
شما نمیخواهد نگران افسردگی و اذیت شدن من در این چادر مشکی باشی!
نگران خودت باش در آن سرای آخرت…