غیبت پدر و مادرها را نکنید!!!
واکنش رسایی به اظهارات دیشب رئیس جمهور
گروه فضای مجازی مشرق- حمید رسایی نماینده مجلس شورای اسلامی به گفتوگوی تلویزیونی شب گذشته رئیسجمهور واکنش نشان داد.
رسایی شب گذشته(یکشنبه شب) پس از مصاحبه تلویزیونی روحانی در صفحه شخصی اینستاگرامش نوشت:
در خصوص مصاحبه امشب جناب آقای روحانی نکات قابل تاملی هست که ان شاالله در فرصت مناسب به آن می پردازم. اما دو نکته ای که می توان در همین دقایق اول بعد از اتمام مصاحبه گفت:
1. خدا را شکر رییس جمهور محترم، برای اولین بار در مصاحبه خود نسبت به منتقدانشان به شکل مستقیم از الفاظ و تعابیر نامناسب و توهین آمیز استفاده نکردند. این یکی از وعده هایی بود که ایشان در روز تنفیذ خود (که با امشب مصادف است) داده بود. شاید این پیروزی کمتر از توافقنامه ای که آن را پیروزی می نامند، نباشد.
2. در بخشی از اظهارات آقای روحانی، اشاره یا اعترافی در خصوص ریشه و آغاز مشکلات هسته ای و فشارها علیه ایران بود. ایشان تصریح کردند که آغاز فشارهای بین المللی علیه ملت ایران، مربوط می شود به وارد کردن تعدادی از سانترفیوژهای دست دوم آلوده که باعث بهانه گیری غربی ها و ماموران آژانس و داستانی شد که 12 سال به طول انجامید.
جالب تر این بود که جناب روحانی گفتند چون سانترفیوژها را در بسته بندی های مناسب قرار داده بودند، ما فکر کردیم آنها نو هستند اما بعد از خریداری و جاگذاری متوجه شدند که سانترفیوژها دست دوم بوده اند! به نظرم آقای روحانی اگر کمی بیشتر تامل کند و دست از خوشبینی به سران غربی بردارد، به این نتیجه برسد که این داستان، خیلی هم اتفاقی نبوده بلکه طرحی برای درگیر کردن جمهوری اسلامی در یک بازی سیاسی بوده است.
12 سال فشار روی کشور و مردم! چقدر راحت رییس جمهور امروز و دبیر شورای عالی امنیت ملی دیروز در زمان ریاست جمهوری محمد خاتمی با یک لبخند از آن عبور کرد!
فقط یک لحظه تصور کنید اگر این اتفاق در دوره ریاست جمهوری احمدی نژاد و دبیری شورای عالی امنیت ملی جلیلی انفاق افتاده بود، رسانه های اصلاح طلب و مدعی اعتدال، فردا چه یقه هایی پاره می کردند و مثل آقای روحانی چه می کردند!! آقای روحانی! چقدر ساده از کنار کاری که 12 سال پیش انجام دادید و در تمام این سال ها فشارهای بین المللی و تحریم ها ظالمانه را بر مردم ما تحمیل کرد، گذشتید. تازه فهمیدیم چه کسی سنگ را در چاه انداخته بود… روحانی مچکریم.
منبع: مشرق نیوز
ما را نیز برای حسینت آزادمی کنی؟!
روزی مولا علی(علیه السلام) به بازار برده فروش ها میروند؛ بین آن همه برده چشم حضرت به برده ی لاغر و نحیف می افتدکه داشت به حضرت نگاه میکرد.
مولا نزدیک میروند و به صاحب برده ها میگویند:این برده را چند میفروشی؟
گفت 50دینار..
مولا گفتند میخرمش..
صاحب برده ها گفت ببخشید اشتباه گفتم قیمتش صد دینارست…
مولا فرمودند میخرم..
فردوقتی دید مولا اینقدرخواهان هستند طمع کرد و قیمت را بالا برد.
و هر بار مولا میگفتند میخرمش…
.
تا اینکه بالاخره برده ی لاغر و نحیف با چهار صد وپنجاه دینار به مولا فروخته شد…
.
امام راه افتادند و برده ی نحیف هم مثل کودکی که پشت سر مادر راه میرود،آهسته پشت سر مولا گام بر میداشت..
اصحاب مولا به حضرت گفتند:
آقا دیدید که چه کلاهی سرتان رفت؟
برده ای با این وضعیت جسمانی را 450دینار بهتان فروختند.
.
مولا با تبسم فرمودند:
سر علی کلاه نرفت..
من برده ای را خریدم
که برای حسینم جانش را باعشق میدهد.
کسی که زبانش را میبرند به جرم اینکه عاشق و دلباخته ی حسینم است..
این برده
میثم تمار
است…