خوش آمدید.
سلام و خیر مقدم. امید در محضر هم بیاموزیم که اینجا “دارالارشاد” است.
سلام و خیر مقدم. امید در محضر هم بیاموزیم که اینجا “دارالارشاد” است.

مرحوم شیخ عبدالحسین خوانساری گفت:
عطاری مشهور در کربلا بود. مریض شد و جمیع اجناس دکان و اثاث خانه منزل خود را به جهت معالجه فروخت؛ اما ثمر نکرد و جمیع اطبا از او اظهار ناامیدی کردند.

ان شاء الله انتخابات پر شوری داشته باشیم…

إِلهى أَنْعَمْتَنى فَلَمْ تَجِدْنى شاکِرا، وَأَبْلَیْتَنى فَلَمْ تَجِدْنى صابِرا، فَلا أَنْتَ سَلَبْتَ النِّعْمَةَ بِتَرْکِ الشُّکْرِ، وَلاأَدَمْتَ الشِّدَّةَ بِتَرْکِ الصَّبْرِ. إِلهى ما یَکُونُ مِنَ الْکَریمِ إِلَّا الْکَرمُ.
خدایا نعمتم دادى و سپاسگزارم نیافتى و مبتلایم کردى و شکیبایم نیافتى، اى خداى مهربان! نه با ناسپاسى من نعمتت را گرفتى و نه با بىصبرى من بلاى خود را پیوسته فرستادى، پروردگارا! از کریم جز بزرگوارى سر نزند.
موسوعة کلمات الامام الحسین علیه السلام ص 791


ما مثل بچه اي هستيم كه پدرش دست او را گرفته است تا به جايي ببرد و در طول مسير از بازاري عبور مي كنند.
بچه شيفته ويترين مغازه ها مي شود و دست پدر را رها مي كند و در بازار گم مي شود.
وقتي هم متوجه مي شود كه ديگر پدر را نمي بيند، گمان مي كند پدرش گم شده است؛
در حالي كه در واقع خودش گم شده است….
منبع: (پایگاه اطلاع رسانی و نشر آثار و سخنرانی های دکتر سید حسن عاملی)
گریه نکن پدر ……
همین “ نان حلال ” که در دست داری ……..
می ارزد به تمام سفره های رنگین حرامی که بعضی ها دارند ……
این روزها نان حلال در آوردن عرضه میخواهد …..
که تو داری پدرم …….
دستت را میبوسم که نان حلال بر سر سفره ی با برکتت دیدم …..


اگر …
اگر گناه وزن داشت؛
هیچ کس را توان آن نبود که قدمی بردارد،
خیلی ها از کوله بار سنگین خویش ناله میکردند،
و من شاید؛ کمر شکسته ترین بودم…

بارها خواندهام تو را
در ضمیر تنهاییام…
بارها صادقانه صدایت زدهام
در اوج ناتوانی و درماندگی…
ای شنونده رازهای نگفته،
می دانم لحظات غریبانهام را عاشقانه میزبانی میکنی…
ای آشنای دردهای درون،
به خلوت خستگیهایم خالصانه میخوانمت
آیا مرا با رویی گشاده پذیرا خواهی بود؟
که از عالم و عالمیان روی گردانده به سمت تو آمدهام.
باور دارم نا امیدی از کرامت و بزرگواریات روا نیست
آیا نیاز و ناتوانیهایم را بر من خواهی بخشید در آن دم که چشم امید به بخشش کریمانهات دوختهام؟
ای محرم اسرار درون
ای دانای نگفتههای سر به مهر مانده،
ای کارگشای گرههای کور زندگیام،
چگونه دور و نزدیکم بر تو پوشیده باشد، حال آنکه خواستههای نبامده بر زبانم را شنیده
و امیدم به فرجامی نیکو را، نیک میدانی…
به یقین رسیدهام که آنچه بر من گذشته است،
با سرانگشتان حکیمانه تقدیرت رقم خورده است
محبوب من
اگر خوار و محرومم کنی، آیا بر تو گران نخواهد آمد که عزت و بی نیازی را از غیر درگاهت به گدایی بنشینم؟!
فرازی از مناجات شعبانیه به قلم: سریه بضاعت پور (سبزینه)
