توی هر ماجرای زندگی به دنبال هر گرهی  اوجی نهفته است. بیشتر »

  آدم های بخشنده و صبور املت هایشان هم خوشمزه می شود… نیمرو هم که می زنند طعمش لذیذتر از همه نیمروهای دنیاست… آدم های دوبه هم نزن… آدمهای رازدار دست شان شاید به ظاهر نمک نداشته باشد و دل شان به سنگ بی حرمتی شکسته باشد اما نمک دست شان… بیشتر »

با راحله قرار می‌گذاریم با هم به نیر برویم. نوبت یک سواری پراید است. مسافرها سوار می شوند و راه می افتیم. راننده مرد سن بالایی ‏است و آنقدر با سرعت رانندگی می کند و وسط رانندگی به ماشین های سمت راستی که ازشان سبقت می گیرد، نگاه های معنادار اسلو موشن (!)… بیشتر »

تاریخچه پنج شنبه سوری های خانه پدری ام بر می گردد به دوران ماقبل سبزینه ! و شاید به اوایل ازدواج شان… در میان جهیزیه ساده و خودمانی مادرم تشت و آفتابه مسی ظریفی خودنمایی می کند که پنج شنبه ها بدون استثنا بعد از صرف شام می آمد سر سفره تا حاج بابا… بیشتر »

  *صبحِ روزِ سرد‎ ‎ آمدی و در میان روزهای سردمان موجِ دستهای مهربان تو‎ ‎ خاطراتِ گرم و روشنی برایمان کشید؛ ناگهان به جسمهای مرده، روح تازه ای دمید‎.‎* بیشتر »

  *راستی! نامِ تو، ‏ نامِ یک امام‎ …‎ نام رهبری بزرگ و مقتدر فقط، نبود‎….‎ ما تو را پدر بزرگِ مهربان صدا زدیم‎! ‎* بیشتر »

*آمدی و لحظه هایمان، ‏ ‎ ‎پر شد از حضورِ گرمِ تو‎…. ‎ ‎ ‎پدر بزرگ‎! ‎ ‎ ‎ای بزرگِ تا همیشه زنده‎!… ‎ ای امام‎!‎* بیشتر »